چند روز قبل داشتم اینستا گردی می کردم، کنجکاو یکی از دنبال شونده هایم شدم، صفحه اش را مرور کردم. هرچه به گذشته رفتم، تغییرات بیشتری دیدم. طی 5 سال، آنقدر از لحاظ اعتقادی فرق کرده بود، که باورم نمیشد. اصلا آن آدم سابق نبود. شاید آن زمان خودش نیز فکر نمی کرده که 5 سال آینده قرار است به اینجا برسد. 

حالا او چون تغییرات ظاهری زیادی داشت، با ثبت لحظاتش، مطلع از روند تغییرش شدم. راستش را بخواهید، حالم خراب شد. دلم سوخت. غصه ام گرفت. شاید تغییرش به من ربطی نداشته باشد. اما آدم دلش می گیرد. یاد تغییر یکی از بهترین دوستانم افتادم. یعنی چهار پنج سال بعد به کجا می رسد؟

بعد نشستم خودم را مرور کردم. من 5 سال پیش چگونه بودم؟ الان چگونه ام؟ کاش من هم از تک تک افکارم عکس می گرفتم و امروز آن ها را مرور می کردم. اسمش را می گذاریم پختگی، اما واقعا از کجا معلوم که پختگی باشد؟

عشق دنیای مرا سوزاند، اما پیشکش

داد از این دارم که دینم سوخت، دنیا پیشکش


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود پایدار وب کاشت ایمپلنت دندان خدمات دندانپزشکی Chris فایل های اورجینال سل یو فیروزه ی جان Jessi شِلّ لی ایـ ایـ [ک‌]کرد! fanfiction EXO ary33 FIFA WORLD CUP RUSSIA-2018